پردهی سوم، صحنهی نهم
ظفیر، زید، عمر
عمر (با عجله وارد میشود):
خائن! کجا میخواهی بروی؟
محمد منتظرت است!
زید:
خدای بزرگ! کجا هستم؟ چه باید کنم؟
در هر دو طرف فقط بدبختی و یأس نصیب من است.
به کجا فرار کنم تا از این مصیبت رهایی یابم؟
عمر:
به سوی فرمانروایی که توسط خدا برگزیده شده!
زید:
آری، نزد او میروم تا عهد انزجارانگیزی را که بستهام، لغو کنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر