۱۴۰۱ خرداد ۱۷, سه‌شنبه

پرده‌ی سوم، صحنه‌ی نهم


پرده‌ی سوم، صحنه‌ی نهم

 

ظفیر، زید، عمر 


عمر (با عجله وارد می‌شود)

خائن! کجا می‌خواهی بروی؟ 

محمد منتظرت است! 


زید: 

خدای بزرگ! کجا هستم؟ چه باید کنم؟ 

در هر دو طرف فقط بدبختی و یأس نصیب من است. 

به کجا فرار کنم تا از این مصیبت رهایی یابم؟ 


عمر: 

به سوی فرمانروایی که توسط خدا برگزیده شده! 


زید: 

آری، نزد او می‌روم تا عهد انزجارانگیزی را که بسته‌ام، لغو کنم. 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر