۱۴۰۱ خرداد ۱۷, سه‌شنبه

پرده‌ی سوم، صحنه‌ی دوم


پرده‌ی سوم، صحنه‌ی دوم

 

پالمیرا (تنها)

 

پالمیرا: 

چرا نمی‌توانم خود را از این حس شوم ترس و اضطراب رها سازم؟ 

حتی عشقی که روزی فقط به یاد آوردنش باعث شادمانی‌ام میشد، 

دیگر مانع وحشت و دلواپسی‌ام نیست. این روز که مدتها آرزویش را داشتم 

تبدیل به روزی خوفناک شد. سوگندی که زید قرار است یاد کند، چیست؟ 

همه چیز در اینجا به نظرم مشکوک می‌آید، ظفیر مرا هراسناک می‌سازد 

و وقتی در نمازم به پرستش محمد می‌پردازم، 

حتی نامش مرا دچار دلهره‌ای اسرارآمیز می‌کند. 

علیرغم همه‌ی احترامی که برای این قهرمان قائلم، 

احساس می‌کنم از او همانقدر می‌ترسم که از ظفیر. 

خدای بزرگ، مرا از این آشفتگی نجات بده! 

مرا از این زجر رها ساز، و اشک‌هایم را خاتمه بخش، 

که من خدمتگزار تو هستم، و بدون چون و چرا از تو پیروی می‌نمایم. 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر