۱۴۰۱ خرداد ۱۷, سه‌شنبه

پرده‌ی پنجم، صحنه‌ی سوم


پرده‌ی پنجم، صحنه‌ی سوم

 

محمد، پالمیرا، عمر، علی، عده‌ای از همراهان آنان 


عمر: 

همه چیز لو رفته است. 

هرسید قبل از اینکه بمیرد، آنها را از اسرارمان آگاه ساخته. 

مردم هم از قضیه باخبر شده‌اند، 

زندان را به اشغال خود درآورده‌اند و همه مسلح‌اند. 

با جسد خونین ظفیر بر روی دوش‌شان علیه تو شعار می‌دهند. 

زید رهبری‌شان را به عهده گرفته 

و آنان را به شورش و انتقام فرا می‌خواند. 

همه می‌خواهند جسد خونین ظفیر را ببینند، 

خیلی‌ها از روی کنجکاوی به جمعیت می‌پیوندند. 

زید در صدر جمعیت معترض فریاد می‌زند: "من قاتل پدرمم!" 

درد به او جانی تازه دمیده، و حس انتقام به او قوت بخشیده است. 

جمعیت یکصدا شعار می‌دهد: 

ما از خدای شما، از پیغمبرتان و از قوانین‌تان متنفریم! 

حتی آن دسته از شهروندان مکه که پذیرفته بودند تسلیم ما شوند، 

به معترضین پیوسته‌اند و علیه تو قصد قیام مسلحانه دارند. 

در همه جا صدای انتقام و خونریزی به گوش می‌رسد. 


پالمیرا: 

خداوند عادل، بی‌گناهان را به پیروزی برسان و جنایتکاران را مجازات کن! 


محمد (رو به عمر)

از چه می‌ترسید؟ 


عمر: 

من و سایر یارانت که به همراه تو به این شهر آمدیم، 

همه در کنار تو خواهیم ماند، 

و در مقابل شورشیان شجاعانه مقاومت خواهیم کرد. 

ما حاضریم جانمان را در راه تو بدهیم. 


محمد: 

من به تنهایی از همه شما محافظت خواهم کرد. 

به قدرت من اعتماد کنید. 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر