۱۴۰۱ خرداد ۱۷, سه‌شنبه

پرده‌ی پنجم، صحنه‌ی دوم


پرده‌ی پنجم، صحنه‌ی دوم

 

محمد، پالمیرا، چند محافظ 


پالمیرا: 

خدای من! اینجا کجاست؟ 


محمد: 

نگران نباش پالمیرا، 

من درباره سرنوشت مکه و سرنوشت تو تصمیمم را گرفته‌ام. 

بدان که آن واقعه‌ای که خاطره‌اش تو را دچار تشویش و وحشت می‌کند، 

رازی‌ست بین من و خدا که نباید فاش گردد. 

تو برای همیشه از زنجیر رها شده‌ای 

و اینجا آزاد و خوشبخت خواهی بود. 

برای زید ماتم نگیر 

و وظیفه‌ی تصمیم‌گیری در مورد سرنوشت انسانها را 

به عهده‌ی من بگذار. 

فقط به سرنوشت خودت بیاندیش: 

تو می‌دانی که من همیشه تو را دوست داشته‌ام، 

و برای تو مثل یک پدر بوده‌ام. 

اکنون ولی ممکن است سرنوشت و جایگاهی والاتر نصیبت شود، 

اگر که شایستگی‌ات ثابت شود. 

نگاهت را به نیک‌بختی‌ای که در انتظارت است معطوف کن 

و زید را از حافظه‌ات حذف کن. 

بگذار حس خوشحالی از رسیدن به شکوه و جلال 

- که فکرش را هم هیچوقت نمی‌کردی - 

جایگزین سایر احساساتت شود. 

بگذار قلبت پاسخگوی مهربانی من باشد، 

و از احکام و قوانین من پیروی کن - 

کاری که همه دنیا می‌کند. 


پالمیرا: 

چه می‌شنوم؟! تو از قانون و بخشندگی حرف می‌زنی؟! 

از تو انتظار خوشبختی داشته باشم، شیاد خونخوار؟ 

من برای همیشه از تو روی برگردانده‌ام، 

تو باعث مرگ اعضای خانواده من شدی! 

آخرین جنایت تو نه تنها درد و رنج مرا بیشتر کرد، 

بلکه حتی خشمت را فرو ننشاند. 

خدایا، آیا چنین کسی پیغمبر مقدس توست که او را می‌پرستیدم؟! 

هیولای ددمنش، تو دو انسان بی‌گناه را به پدرکشی واداشتی! 

ای اغواگر رسوا، 

که فکر می‌کنی می‌توانی مرا بخاطر جوانی و زودباوری‌ام گمراه کنی، 

چگونه چنین فکری می‌کنی که می‌توانی قلب مرا به دست بیاوری، 

وقتی که دامانت به خون پدر من آغشته است؟ 

این را بدان که پیروزی تو قطعی نیست، 

پرده‌ها به کنار رفته‌اند و انتقام در راه است. 

آیا صدای فریاد و خروش توده‌های مردم را می‌شنوی؟ 

پدر من از پشت سایه‌های مرگ همچنان تو را تعقیب می‌کند. 

مردم به پا خواسته‌اند و دست به اسلحه برده‌اند. 

آنها از من حمایت می‌کنند و به هر قیمت که شده 

مرا از چنگ تو رها خواهند ساخت. 

من روزی را می‌بینم که تو و اطرافیانت 

همه در خون خود بغلطتید! 

مکه، مدینه و کل آسیا به پا خواهند خواست 

تا پاسخ خشونت و ریاکاری تو را بدهند! 

تمام دنیا که تسلیم طلسم و ویرانگری تو شده، 

زنجیرهایش را خواهد شکست و از تو انتقام خواهد گرفت. 

دین تو که بر پایه‌ی جنون و ریاکاری استوار است، 

برای نسل‌های آینده فقط مایه‌ی شرمساری و سرافکندگی خواهد بود. 

جهنم، همان جایی که افرادی را که در قوانین پوچ تو شک می‌کنند 

با آن تهدید می‌کنید، سهم عادلانه‌ی تو از این دنیا خواهد بود! 

اکنون پاسخ من، امید و آرزوهای من و دعاهای من را می‌دانی. 


محمد: 

می‌بینم که به من خیانت شده! 

بدان هر که باشی و هر چه پیش آید، 

باید از من اطاعت ببری. 

بدان که بخشندگی من... 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر